مقدمه
یکی از مهمترین اختلالات روانی، اختلال دوقطبی است که با عود مکرر دورههای شیدایی و افسردگی شناخته میشود [
1]. فراوانی این اختلال در جمعیت ایرانی، 7/9 درصد گزارش شده است [
2]. این اختلال، بیماری مزمن و پیچیدهای است که با ابتلا به آن، خلق فرد آسیبدیده و بهطور مستمر و غیرعادی از حالت خیلی خوب به خیلی بد و افسرده تغییر میکند .این نوسانات معمولاً هفتهها یا ماهها طول میکشد [
3]. اختلال دوقطبی با تغییرات وسیع خلقی، خود را نشان میدهد. شروع اختلال دوقطبی در دوره نوجوانی است، اما در دوره بزرگسالی، ثبات مییابد [
4]. اختلال دوقطبی میتواند همراه با نوعی تجربه پیچیده خویشتننگر از احساسات منفی مانند ناامیدی، ترس و بیم، سوگ، شرم، احساس گناه، تنهایی و فقدان لذت از زندگی همراه باشد. عباراتی همانند درد ذهنی، درد روانی، درد روانشناختی، اختلال و آشفتگی درونی، رنجش و پوچی همگی دلالت بر حالات و ساختاری مشترکی دارند که همان دردی است که از ابعاد روانشناختی فرد سرچشمه میگیرد [
5].
درد ذهنی نوعی درد مزمن است که بهدلیل ناکامی و ناتوانی فرد در برطرف کردن و ارضا نیازهای خود (مانند دوست داشته شدن، درک شدن، احساس امنیت، کنترل بر شرایط) به وجود میآید و ناتوانی در ارضا این دسته از نیازها منجر به مجموعهای از احساسات متشنج و منفی از قبیل احساس شرم، گناه و خجالت، شکست و ناامیدی، حقارت و غم، بیحرمتی و خشم و ناامیدی میشود و درنهایت منجر به این میشود که فرد رضایتی از زندگی خود نداشته باشد [
6]. بهعبارت دیگر، وقتی نیازهای روانی افراد مرتفع نشود، درد ذهنی بروز مییابد [
7]. با وجود اینکه درد ذهنی اهمیت کمتری نسبت به درد جسمی در بخشهای مختلف بدن ندارد و به همان اندازه واقعی است، اما آنطورکه باید و شاید به آن توجه نمیشود و مشکل اصلی بر سر عدم وجود توافق بر مفهوم، ویژگیهای متمایزکننده و تعریف عملی آن است [
8, 9]. درد ذهنی و رنج کشیدن هر دو به حس نبود یکپارچگی فردی اشاره دارد و در صورت تداوم این رنجش غیرقابل تحمل، رشد روانی فرد متوقف میشود [
5].
درد ذهنی دامنه وسیعی از تجارب ذهنی در اثر حوادث، تروما و فقدانها است که منجر به ایجاد حس منفی و تغییرات مخرب در فرد میشود [
10] و نوعی رنجش روانشناختی و احساس شکستگی، نقص و معیوب بودن خود، جریحهدار شدن و فقدان کنترل بوده و یک حالت آزاردهنده از درجه بالای خودآگاهی فرد در رابطه با عدم کفایت است، یعنی زمانی که نتایج منفی و ناکامیهای فردی پایینتر از استانداردهای خود ایدهآل قرار میگیرند و فرد آن را تجربه میکند. اصلیترین احساس در درد ذهنی ناامیدی از خود است، اما ویژگیهای مهم و ضروری دیگر آن نیز شامل عدم آگاهی از نقش فردی و عدم تکامل فردی است که همگی از ویژگیهای اصلی و مرکزی درد ذهنی هستند [
5]. درد ذهنی دارای مؤلفههای پوچی، بیارزشی، سردرگمی، آشفتگی هیجانی، فقدان کنترل، تغییرناپذیری، فاصلهگیری اجتماعی و از خودبیگانگی است [
11]. از دیگر ویژگیهای درد ذهنی این است که مدتزمان زیادی برای رفع شدن نیاز دارد و با وجود اینکه ممکن است شروع آن بهصورت حاد باشد یا در طول زمان توسعه یابد، اما تأثیر آن کوتاه نیست و تمایل به تداوم دارد. درد ذهنی میتواند بسیار مخرب باشد و منجر به صدمات جبرانناپذیری در افراد شود. درد ذهنی دارای ابعاد عاطفی و خودنمایانانه است و یک تجربه ذهنی و درونی است که از سایر عواطف و احساسات و خلق منفی مانند افسردگی و اضطراب متمایز است [
5،
6].
درد ذهنی در شماری از اختلالات روانی مانند اختلالات اضطرابی، اختلالات خوردن، اختلالات شخصیت و اختلالات دوقطبی مشاهده میشود [
12]. این درد در مددجویان مبتلابه اختلال دوقطبی در مقایسه با سایر اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی، بیشتر دیده میشود [
13]. درد ذهنی میتواند با برزو علائم روانپریشی در مددجویان مبتلابه اختلالات روانی، همراه باشد [
14]. درد ذهنی در آسیبشناسی افسردگی، سهم بزرگی دارد [
15] و با شدت افسردگی در مددجویان دارای اختلال افسردگی اساسی، ارتباط مستقیم دارد [
16]. درواقع درد ذهنی منجر به بروز علائم مرتبط با افسرگی میشود [
17, 18]. اینگونه از درد سبب آسیبرسانی به خود میشود [
19]. درد ذهنی یکی از پیشبینیکنندههای اقدامبهخودکشی در مرحله افسردگی از اختلال دوقطبی است [
20]. این درد با ایجاد حالات هیجانی منفی مانند احساس گناه و داشتن احساس بیکمکی سبب اقدامبهخودکشی میشود [
20،
21]. درواقع هرگاه درد ذهنی در حد زیاد و آزاردهنده شود، فرد برای رهایی از آن اقدام به خودکشی میکند [
22]. از سوی دیگر، هرچه درد ذهنی کمتر باشد، مددجویان مبتلابه اختلالات روانی به روان درمانی پاسخ بهتری میدهند [
23]. با در نظر گرفتن تجارب محقق بهعنوان روانپرستار در کار با افراد دارای اختلال دو قطبی و نیز فقدان مطالعه در زمینه بررسی درد ذهنی در این افراد در داخل کشور، بهعلاوه با در نظر گرفتن نقش مهم تفاوتهای فرهنگی در جوامع مختلف، نیاز به بررسی درد ذهنی در افراد دارای اختلال دو قطبی احساس شد. بنابراین این مطالعه با هدف تعیین درد ذهنی افراد دارای اختلال دو قطبی بستری در مرکز روانپزشکی ایران انجام شد.
روش بررسی
این پژوهش، یک مطالعه توصیفیمقطعی بود. جامعه پژوهش، تمامی مبتلایان به اختلال دوقطبی بستری در مرکز جامع روانپزشکی ایران واقع در غرب تهران بودند. نمونه پژوهش بهشیوه نمونهگیری مستمر انتخاب شدند. ویژگیهای نمونه مشتمل بر داشتن تشخیص اختلال دوقطبی براساس پرونده پزشکی، قرار داشتن در رده سنی 18 تا 60 سال، داشتن سواد خواندن و نوشتن و نداشتن نقص بینایی، شنوایی و اختلال جسمی شناختهشده بهصورت همزمان بود. حجم نمونه لازم به منظور برآورد درد ذهنی افراد دارای اختلال دوقطبی براساس مطالعه جولانت و همکاران [
22] در سطح اطمینان 95 درصد، دقت برآورد 2/5 نمره پس از مقدارگذاری در فرمول حجم نمونه 180 نفر محاسبه شد.
باتوجهبه همهگیری کووید-19 و کوچکتر شدن جامعه دردسترس، حجم نمونه 153 نفر در نظر گرفته شد. به منظور رعایت ملاحظات اخلاقی، در ابتدا از کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علومپزشکی ایران، مجوز گرفته شد و سپس ضمن گرفتن معرفینامه از دانشگاه با مدیریت مرکز روانپزشکی هماهنگیهای لازم به عمل آمد. به واحدهای پژوهش در رابطه با فرآیند تحقیق اطلاعات لازم داده شد و ازنظر اخلاقی به آنان خاطرنشان شد که شرکت در مطالعه اختیاری است و آنها از این نظر آزاد میباشند. همچنین به نمونهها درزمینه حفظ اطلاعات، اطمینان داده شد. پژوهشگر در شیفتهای صبح و عصر به بخشهای بستری مراجعه کرد. ابزارها بهشیوه خودگزارشی تکمیل شد. پژوهشگر در زمان تکمیل ابزارها در کنار مددجویان بود و به ابهامات آنان درباره ابزار و گویههای آن پاسخ میداد. زمان تقریبی برای تکمیل ابزارها 20-30 دقیقه بود و کل فرایند گردآوری دادهها 4 ماه طول کشید. گردآوری دادهها در نیمه دوم سال 1399 انجام شد.
جهت گردآوری دادهها از فرم مشخصات فردی و ابزار دردذهنی استفاده شد. فرم مشخصات فردی برای سنجش متغیرهای سن، جنس، وضعیت تأهل، سطح تحصیلی، وضعیت اشتغال، وضعیت اقتصادی، سابقه خودکشی [
23]، سابقه بستری قبلی در بخش روانپزشکی بود.
ابزار درد ذهنی
اورباخ و همکاران در سال 2003 ابزار درد ذهنی را طراحی کردند [
24] و دارای 44 گویه در طیف لیکرت 5 درجهای است که بهصورت 1 (کاملاً مخالفم)، 2 (مخالفم)، 3 (تاحدی موافقم)، 4 (موافقم)، 5 (کاملاً موافقم) در دامنه 44 تا 220، نمرهگذاری میشود. این ابزار 9 مؤلفه دارد که در
جدول شماره 1 ارائه شده است.
گویههای 25 و 42 نمرهگذاری معکوس دارند. نمرات بالاتر، درد ذهنی بیشتر را نشان میدهد. طراحان ابزار پایایی مؤلفههای این ابزار را با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ از 0/75 تا 0/95 درصد گزارش دادهاند [
24]. این ابزار در ایران مورد روانسنجی قرار گرفته است و پایایی کل ابزار با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 0/96 درصد به دست آمده است [
11]. روایی ابزار بهشیوه روایی محتوا بررسی شده و پایایی آن با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای ابعاد مختلف در محدوده 0/61–0/89 درصد گزارش شده است [
24]. در مطالعه حاضر نیز پژوهشگر اقدام به سنجش روایی و پایایی ابزار کرد. برای تعیین روایی، ابزار در اختیار 4 نفر از اساتید پرستاری در دانشگاههای علوم پزشکی ایران قرار گرفت و روایی محتوای آن تأیید شد. جهت تعیین پایایی ابزار نیز از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. به این منظور، ابزارها توسط 15 نفر از افراد دارای مشخصات همسان با جامعه پژوهش که عضو نمونههای تحقیق نبودند، تکمیل شدند. ضریب آلفای کرونباخ برای مؤلفههای مختلف ابزار در محدوده 0/78–0/92 درصد محاسبه شد. پایایی کل ابزار درد ذهنی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 0/84 درصد به دست آمد.
تحلیل دادهها نیز با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 16 انجام شد. به این منظور از آمار توصیفی (فراوانی، درصد، میانگین و انحرافمعیار) و آمار استنباطی (آزمونهای تی مستقل و تحلیل واریانس) استفاده شد. در تحلیل دادهها، P کمتر از 0/05 ازنظر آماری معنادار لحاظ شد.
یافتهها
یافتهها نشان داد بیشتر افراد مرد (58/07 درصد)، دارای رده سنی کمتر از 30 سال (42/8 درصد)، دارای سطح تحصیلات دیپلم (44/4 درصد) و بیکار (47/3 درصد) بودند. بیشتر مبتلایان مجرد (59/9 درصد) و دارای وضعیت اقتصادی متوسط (56/6 درصد) بودند. بیشتر افراد مورد پژوهش سابقه بستری قبلی در بخش روانپزشکی (70/5 درصد) و سابقه خودکشی (55/9 درصد) نداشتند (
جدول شماره 2).
میانگین و انحرافمعیار نمره درد ذهنی کلی برابر با 36/93±109/56 بود که نزدیک به میانه ابزار است. درد ذهنی در مؤلفه بهت (1/25±2/11) دارای کمترین میانگین و در مؤلفه آشفتگی هیجانی (1/02±2/86) دارای بیشترین میانگین بود (
جدول شماره 3).
نتایج مقایسه نمره درد ذهنی برحسب مشخصات فردی مددجویان دارای اختلال دو قطبی در
جدول شماره 2 مشاهده میشود که طبق
جدول شماره 2، بین متغیرهای سابقه خودکشی (001/P<0)، وضعیت اقتصادی (0/002=P) و وضعیت اشتغال (0/02=P) با درد ذهنی ارتباط معنادار آماری وجود داشت، بهطوریکه کسانی که سابقه خودکشی داشتند، میانگین نمره درد ذهنی بالاتری داشتند. همچنین آزمون تعقیبی توکی نشان داد درد ذهنی مددجویانی که وضعیت اقتصادی ضعیف داشتند نسبت به افراد دارای وضعیت اقتصادی خوب (001/P<0) و متوسط (001/P<0) بیشتر بود. همچنین نتایج آزمون تعقیبی توکی نشان داد مددجویانی که بیکار بودند در مقایسه با مددجویان شاغل (001/P<0) و خانهدار (001/P<0) درد ذهنی بالاتری داشتند.
بحث
در مطالعه حاضر، نمره درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دوقطبی 109/56 گزارش شد که باتوجهبه دامنه نمره ابزار میتوان گفت در حد متوسط قرار دارد. در مطالعه بگیان و همکاران که در شهر کرمانشاه انجام شد، نمره درد ذهنی افراد اقدامکنندهبهخودکشی 149/54 گزارش شد [
10] که از نمره درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دوقطبی در مطالعه کنونی، بیشتر بوده است. در این مطالعه نیز از ابزار درد ذهنی بهکاررفته در پژوهش حاضر استفاده شد. بر این اساس میتوان گفت قرار گرفتن در موقعیت خودکشی برای افراد همراه با افزایش درد ذهنی خواهد بود. در پژوهش دیگری که با مشارکت سربازان مراجعهکننده به یک بیمارستان نظامی در شهر تهران انجام شد، نمره درد ذهنی شرکتکنندگان در مطالعه 105/40 اعلام شد [
25] که تقریباً با نمره درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دو قطبی در مطالعه حاضر همسویی دارد. در مطالعه یادشده نیز از ابزار درد ذهنی بهکاررفته شده در پژوهش کنونی استفاده شد. نتایج مطالعه حاضر، لزوم اجرای مداخلات روانشناختی به منظور کاهش درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دو قطبی را مورد تأکید قرار میدهد.
در مطالعه حاضر، میانگین مؤلفههای بهت و بیمعنایی از درد ذهنی در مددجویان دارای اختلال دو قطبی دارای کمترین نمره بود. این بدان معنا میباشد که کمترین درد ذهنی برای این مددجویان در مؤلفههای یادشده بوده است. در یک مطالعه کیفی که در همدان انجام شد نیز بیمعنایی بهعنوان یکی از زیرمضامین درد ذهنی در مددجویان مبتلابه اختلالات روانی شناخته شد [
26]. همسو با مطالعه حاضر، سربازان مراجعهکننده به یک بیمارستان نظامی در شهر تهران نیز در مؤلفه بهت، کمترین درد ذهنی را گزارش دادند [
25]. نتایج پژوهشی در فلسطین نشان داد بیمعنایی، بهت و داشتن احساس بالای تغییرناپذیری که از ابعاد درد ذهنی هستند، در بروز افسردگی برای مددجویان مبتلابه اختلالات روانی نقش دارند [
27]. ناهمسو با نتایج این بخش از مطالعه، افراد اقدامکنندهبهخودکشی در شهر کرمانشاه کمترین درد ذهنی را در مؤلفههای فاصلهگیری اجتماعی و از خود بیگانگی اعلام کردند [
10]. هرچند که درد ذهنی با تأکید بر مؤلفه بیمعنایی در اقدامبهخودکشی برای افراد نقش دارد، اما نتایج مطالعهای در کانادا بیان کرد که شاید درد ذهنی برای اقدامبهخودکشی، شرط لازم باشد، اما نشان داد شرط کافی برای آن محسوب نمیشود [
22].
در مطالعه کنونی، مددجویان دارای اختلال دوقطبی پس از بهت و بیمعنایی از درد ذهنی در ازخودبیگانگی و فاصلهگیری اجتماعی، درد ذهنی را بیشتر تجربه کرده بودند. درواقع، درد ذهنی سبب تحریکپذیری و پرخاشگری در روابط با دیگران میشود [
28, 29] و منجر به دشواری در برقراری ارتباطات بین فردی میشود [
20]. درنهایت، درد ذهنی منجر به کاهش روابط اجتماعی با دیگران و افزایش فاصلهگیری اجتماعی میشود [
30]. در این مطالعه، آشفتگی هیجانی و سردرگمی از درد ذهنی دارای بیشترین میانگین نمره بودند یعنی بیشترین درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دوقطبی درخصوص این دو مؤلفه بوده است.
بهطور مشابه، نتایج مطالعهای در پرتغال نشان داد درد ذهنی در گروه بالغین جامعه با بروز علائم روانشناختی مانند آشفتگیهای هیجانی مرتبط است [
31]. این در حالی است که بیشترین مؤلفه درد ذهنی برای افراد اقدامکنندهبهخودکشی در شهر کرمانشاه درزمینه مؤلفه بیارزشی بود [
10]. در مطالعهای که با مشارکت سربازان مراجعهکننده به یک بیمارستان نظامی در شهر تهران انجام شد، نتایج حاکی از آن بود که مؤلفه فقدان کنترل از درد ذهنی دارای بیشترین میانگین نمره بوده است [
25].
درزمینه ارتباط بین متغیرهای جمعیتشناختی مددجویان با متغیر درد ذهنی، نتایج نشان داد بین متغیرهای سابقه خودکشی، وضعیت اقتصادی و وضعیت اشتغال با درد ذهنی ارتباط معنادار آماری وجود داشت. بدین معنا که مددجویان دارای سابقه خودکشی، مددجویان با وضعیت اقتصادی ضعیف و آنان که بیکار بودند، درد ذهنی بالاتری داشتند.
به نظر میرسد، داشتن سابقه اقدام به خودکشی با ایجاد اشتغال خاطر ذهنی درخصوص این مقوله برای افراد دارای اختلال دو قطبی بر درد ذهنیشان میافزاید. بهعلاوه، برخورداری از وضعیت اقتصادی ضعیف که خود میتواند از پیامدهای بیکاری باشد بر شدت درد ذهنی برای مددجویان دارای اختلال دوقطبی افزوده باشد. باتوجهبه اینکه تحقیقات انجامشده بر درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دوقطبی بهطور خاص و مددجویان دارای انواع اختلالات روانی، اندک است. برای تعمیم نتایج و استدلالهای عمیقتر در این رابطه باید مطالعات بیشتری انجام شود. در مطالعه حاضر بین متغیرهای سن، جنس، وضعیت تأهل، سطح تحصیلی و سابقه بستری قبلی در بخش روانپزشکی با درد ذهنی ارتباط معناداری دیده نشد. مطالعات اندکی ارتباط متغیرهای جمعیتشناختی و درد ذهنی را بررسی کردند. بااینحال، یافتههای مطالعهای در ایالات متحده امریکا بیان کرد درد ذهنی در زنان و مردان مبتلابه اختلالات روانی بهطور مشابه رخ میدهد [
32]. باتوجهبه اهمیت متغیرهای جمعیتشناختی و نقشی که ممکن است در بروز درد ذهنی ایفا کنند، ضروری است مطالعات گستردهتری با مشارکت مددجویان دارای انواع اختلالات روانی صورت گیرد.
نتیجهگیری
از نتایج این مطالعه میتوان در زمینههای مختلف پرستاری ازجمله آموزش پرستاری استفاده کرد. بهگونهایکه اساتید پرستاری در زمان گذارندن واحدهای بالینی در بخشهای روانپزشکی، دانشجویان خود را با مفهوم درد ذهنی، بیش از پیش آشنا کنند. در حیطه پژوهش پرستاری نیز یافتههای این مطالعه میتواند پایهای برای پژوهشهای بعدی باشد و پژوهشگران نیز میتوانند از نتایج آن برای هدایت مطالعات مداخلهای خود در این زمینه بهره گیرند، مداخلاتی که ازطریق اجرای آموزشهای روانشناختی منجر به کاهش درد ذهنی مددجویان دارای اختلال دو قطبی شد.
این مطالعه محدودیتهایی نیز داشت، ازجمله این محدودیتها میتوان به شیوه نمونهگیری اشاره کرد که چون غیراحتمالی است، تعمیمپذیری یافتهها را با دشواری مواجه میکند.
همچنین، انجام پژوهش در یک مرکز روانپزشکی، یکی دیگر از محدودیتهای مطالعه است.بدینترتیب پیشنهاد میشود در مطالعات آتی از شیوه نمونهگیری احتمالی برای تحقیق استفاده شود و نمونههای پژوهش از چند منطقه کشور انتخاب شوند تا بتوان ضمن بالابردن قابلیت تعمیمپذیری یافتهها، به مقایسههایی نیز در این خصوص اقدام کرد.
بهعلاوه، در این مطالعه، صرفاً مبتلایان به اختلال دوقطبی مورد بررسی قرار گرفتند، پس نتایج بهدستآمده قابل تعمیم به سایر اختلالات روانی نمیباشند. علاوه بر موارد یادشده، احتمال دارد همهگیری کووید-19 و دغدغههای مددجویان تحت مطالعه که میتوانست مرتبط با این بیماری باشد، درد ذهنی آنان را تشدید کرده باشد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
مجوز اخلاقی برای این مطالعه از کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی ایران با کد IR.IUMS.REC.1399.602 دریافت شده است.
حامی مالی
این مطالعه برگرفته از پایاننامه کارشناسیارشد سمیرا الوندی رشته روانپرستاری، دانشکده پرستاری و مامایی در دانشگاه علومپزشکی ایران است.
مشارکت نویسندگان
مفهومپردازی: سمیرا الوندی و مرجان مردانی حموله؛ تحقیق: مرجان مردانی حموله، نازنین اسماعیلی و فریبا قاسمی، تحلیل: شیما حقانی؛ مدیریت پروژه: مرجان مردانی حموله؛ تدوین و نهاییسازی: مرجان مردانی حموله.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
از تمام شرکتکنندگان در پژوهش قدردانی میشود.